کاریکاتور آقا زمان

علی بابایی
babayisalim@yahoo.com

اينكه ما چند نفر جوان تحصيل كرده آبادي بعد از پنج سال از فارغ التحصيلي نتوانسته ايم يك كار به درد بخور پيدا كنيم دليلي نمي شود كه به اين زودي برويم گوشه جوب و پهلوی منقل . يا بياييم شهر و همین طوری اتفاقی از پل عابر پياده بيافتیم پایین.یا یکی بیاره به زور توی گلویمان مرگ موش و از آنبدتر داروهای ایکس و ایگرگ بریزد.
درست كه ما بيكاريم و لي بلديم چه جوري خودمان را سرگرم كنيم .مثلا نمونه اش همين جريان كاريكاتور مسخره زمان پسر عمه شريفم كه بازاركم بياري ما را حسابي گرم كرده بود.طوري كه مجبور به اعتراف شديم.
يكي از همين شب نشينيهاي علمي _عرفاني ما رفقا بود كه اين پسره از پرونده نبوغش كاريكاتوري را روي كرسي گرم بحث هاي ما گذاشت .ظاهر امر سه نفر آقاي شيك پوشي بود كه سر يك ميز گردي نشسته بودند وهركدام برگه اي در دست و روي هربرگه يكي از كلمه هاي آري، خير و نمي دانم .
تا اينجا مشكلي نبود اما نكته مبهم و كلافه كننده اش آن سه آقايي بودند كه سرشان را يا بهتر بگويم رويشان را از هم برگردانده و همدیگر را نگاه نمی کردند.جلسه ما آن جايي از يك شب نشيني ساده و از سر تفننن بيرون آمد كه زمان گفت :"هر كس اين كاريكاتور را نزديك به واقع تفسير كند يك وعده شام براي شكم و هركس مطابق با واقع تفسير كند به دو وعده نان شب براي شكم ميهمان باباي زمان خواهدشد.
ما بچه های ناب به عنوان اعضای انجمن تحصيل كرده هاي فعال در امر كاريابي روستا،كه هميشه غرور يك آدم صاحب كمال و و علم و درس و درك و درايت را به يدك ميكشيم و هميشه هم پزاش را مي دهيم شرط و جايزه زمان خان را به دلايل عديده و از جمله توهين هرچند محترمانه حذف كرديم.آقا زمان كه خيلي فسقلي تر از اين حرفها بود وقتي مناعت طبع ما را ديد براي بيشتر كردن پياز داغ جلسه ما كه در خانه آنها برگزار مي شد نرخ را بالاتر برد.تا جايي كه ما را در آستانه يك جنگ نرم افزاري شديد قرار داد.
حربه تازه اش هم اين بود كه:" بابايش ارتقاي درجه پيدا كرده آبدارچي اداره اي معتبر شده است ..." من همان جا مچ اش را گرفتم كه اين چطور اداره اي است كه از معاونت به آبدارچي ارتقا درجه مي دهند.
این توضیحات زمان هم قانع کننده به نظر می رسید كه :"بابايش معاون بوده و تازه گيها رييس اداره شان شده اما چون دست و دل بازي و بده بستاني كارمندي هاي اين اداره ديگراز حد و مرزها گذشته و به برون مرزها هم رسيده و مي رود كه حيثيت و بدتر از آن مشروعيت اين اداره و همه كاركنانش زير سوال برود بابايش تصميم گرفته در حربه اي جديد و با همكاري چند همكار جديد در جلد يك آبدارچي مچ همه عوامل داخلي و خارجي را بگيردو با قل و زنجير در خيابانها بگرداند.زمان روي اين نكته تاكيد كردكه: پدرش اولويت را به مناطق محروم داده واين قدرت را دارد كه نقض قانون كند و حتي بدون آزمون ادواري و پايان خدمت و و خيلي از شرطهاي اخلاقي و عرفي مرسوم و...استخدام كند.تنها شرط اش سنجش حسهاي كنجكاو و ذهنهاي زود بگير از طريق اين كاريكاتور مي باشد.
البته اين بي شرطي ها و با شرطيها در نو ع خود جالب بود اما من يكي كه هيچ مشكلي از بابت آزمون استخدام ادواري نداشتم . چون محض محكم كاري هفت دوره از چهار دوره آنرا شركت كرده و در هر هفت دوره هم از چهار گروه آموزشي نمره قبولي گرفته بودم.يعني در مجموع و با احتساب طرح معلمان صاحب" سي و دو " فرصت شغلي براي استخدام بودم.بقيه دوستانم هم چيزي شبيه من.
براي خدمت سربازي هم به جاي يك سال و چند ماه چند سال و يك ماه خدمت كرده بوديم بقيه شرايط لازمه هم لازمه جدايي ناپذير يك بچه دهاتي است.اما نام استخدام مثل جاده باز وسوسه انگيز است.همان لحظه من وچند تا از رفقايم ده _دورازده برگ در تفسير اثر خارق العاده زمان خان خرج كرديم.
زمان براي راهنمايي تاكيد كرده بود كه اين كاريكاتور مبين يك مساله به روز و مهمي است كه سلامت و بقاي جامعه ما و بلكه جامعه جهاني را تضمين مي كند.
يكي از بچه ها كه ليسانس روانشناسي از دانشگاه" كلن ممد آباد" گرفته بود همينطوري چيزي از جيب اش درآورد و بيرون انداخت كه:
"اين سه تا با هم قهر اند چون رويشان را از هم برگردانده اند اما چون از ريش سفيدشان خجالت مي كشند روي برگه نوشته اند كه زشته جلوي دوست و دشمن .بياين آشتي كنيم."
زمان بنا به دلايل عديده كه مي توانيد حدس بزنيد و از جمله بي اهميت و غير جهاني بودن ، اين مورد را شديدا ردكرد.
امان كه كارشناسي ارشد جغرافياي سياسي _روستايي را از" دانشگاه آزاد روتردام صمد آباد،" رقيب ديرين ممدآباد در توليد علم، گرفته نوشته بود:"اين سه آقا كنايه اي به شوراي اسلامي روستاي خودمان است كه سه نفر اند و سي و سه سال است كه سر سه تا از دخترهاي "سه تاره خانوم" باهم قهر كه هيچ دشمن خوني اند و سه سال كه از انتخاب شان گذشته حتي يك بار هم سر موضوعي با هم توافق نكرده اند .آره ،خير ونمي دانم كاريكاتور هم به خاطر همين است."

من براي لحظه اي مغزم قفل كرد كه نكند برنده اين جنگ استخدام امان باشد.چون تمام حرفهايش درست بود و كاملا هم مطابق با واقع و هم مطابق با كاريكاتور.
اما زمان تنها به اين دليل كه سه شوراي روستاي ما به خاطر همان پدر كشتگي و همچنين نداشتن اتاق شورا و ميز گرد تا حالا سر يك ميز ننشسته اند جواب امان را رد كرد.
يكي ديگر از بچه ها كه مهندسي كشاورزي شاخه شهرداري شهرهاي كلان را از دانشگاه معتبر" كاليفرنياي نظر علي آباد" گرفته بود گفت :"كاريكاتور آقا زمان خيلي با مفهوم تر و پر مغز تر از آني است كه در مورد يك روستاي كوچك باشد.بلكه در مورد كلان شهر و كهن شهر و شهر اولين ها و دروازه اروپا و از قطبهاي توسعه كشور يعني تبريز است كه شوراي شهر اش تا حالا سه تا جلسه حسابي نداشته و اگر داشته سه نفر بيشتر حاضر نشده و اگر حاضر شده حرف هيچ كدام با هم سازگاري نداشته است. و اگر سازگاری داشته توی همان مرحله حرف در جا زده."
اين نظر كامل تر و مهم تر از نظر امان به نظر مي رسيد اما زمان به اين دليل كه تعداد اعضاي شوراي تبريز بيشتر از سه تاست پس چرا صندلي خالي در كاريكاتور ديده نمي شود آنرا رد كرد.
جواب ديگر از يك فوق ليسانس اقتصاد؛ شاخه امور قاچاق از دانشگاه تربيت قاچاقچي‌‌‌‌‌(بگير)هفت تپه بود به این صورت که:
"چون يكي از مسايل روز جامعه ما قاچاق كالا و مالاست اين آقايان كه خواسته شده هويتشان فاش نشود_ براي همين سرشان را برگردانده اندو هيچ هم قهر نيستند_ در جواب اين سوال كه:" آيا دولت بايد در عرصه هاي پر پيچ و خم قاچاق كالا خود حضوري فعال داشته باشد يا كم رنگ يا آن را به بخش خصوصي واگذارد و خود ناظر باشد ؟"
به دليل مبهم و سياسي بودن مساله جوابهاي متناقض داده اند. و ميز گرد هم نمادي از حساس و خطرناك بودن این امر خطیر است.
زمان اين جواب رابه اين دليل كه با پيشرفت علم و فن آوري اين موضوع صحت ندارد و اگر موضوع در مورد قاچاق بود مي بايست ميز تخت به جاي گرد كشيده مي شد چون خيلي ها قاچاق مي كنند و با خيال تخت پشت ميزشان مي نشينند و مي خورند و مي خوابند.
آخرين نفر كه اصلا مدرك دانشگاهي هم نداشت اما روابط عمومي اش خيلي خوب بود و آرزو داشت روزي با پشت سر گذاشتن سد كنكور در رشته روابط بين المللل تحصيل كند ، مثل اينكه زياده از حد خودش و رشته تحصيلي اش و ما و زمان و كاريكاتور و زندگي و دنيا را جدي گرفته واراجيف نويسي را به حدكمال رسانده و گفته بود:"كه به قطع يقين اين كاريكاتور در مورد پرونده ايران در آژانس انرژي هسته اي است .چون از مسايل به روز مملكت و كل جهان است و خود انرژي هم براي تداوم حيات بشري امري لازم.اين سه نفر هم بايد نماينده سه كشور آلمان ، فرانسه و انگليس باشند كه از طرفي نه مي توانند از لقمه خشکلی چون ايران بگذرند و نه مي توانند از حکم آقا غوله سرپيچي كنند.براي همين چنين متناقض راي داده اند.
زمان به این دلیل که توضیحات کافی نیست و چون خودش هم چيزي از انرژي هسته اي سرش نمي شد از بيخ اين نظريه را رد كرد.
آه و فغان همه بلند شده بود جوابهاي ما به كشورهاي اسكانديناوي، جزاير فارو، آمريكاي جنوبي ،كانال سويز ،كانادا ، نيوزيلند ، جنگ ويتنام ، اشغال عراق ، فلسطين ،انتخاب پاپ ،طوفان كاترينا ، دريا لرزه جنوب شرق و الي ماشاا...عصر حجر هم رسيد اما از جواب و تاييد زمان خبري نشد. ديگر واقعا كلافه شده بوديم.چيزي نمانده بود بچپانيم بيخ گوشش و يا بگيريم و کرواتی به گلویش ببندیم .سه شبانه روز بدون شام و ناهار و دست به آب، چرنديات گفته بوديم . .همه مطمين بوديم كه خودش هم نمي داند و يا شايد بابايش سركاراش كه نه، سر كارمان گذاشته.بين خودمان جر و بحث به يقه گيري و بگير و ببند كشيده بود كه آقا زمان با كمال بي شرمي با تمسخر و ادا و اصول و طعنه و كنايه ما را آتش زد.
_:"بابا بي خيال !چقدر شما سخت گيرين.به همين سادگي آقا جون !اين آينده شما بچه خوباس .كه با اين وضعتون ريشاتون سفيد شده و دور و بر پنجاه شصت تازه مي خواين آستين بالا بزنين و دسته گل بپیچین.از اونجایی که با این ریش و سبیل سفید شده خیلی شرم آوره نوشتين و روتونو بر گردوندين."
ما كه وحشتناك تر از اين نمي توانستيم كلافه باشيم داد زديم:"خنگ خدا! ما كه شيش نفريم پس كو سه نفر ديگه!؟"
زمان كشنده تر از قبل گفت:" بابا! تا اون موقع سه تا تون دق مرگ شدين مردين ديگه."

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

33172< 3


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي